روانشناسی

روانشناسی بالینی

روانشناسی

روانشناسی بالینی

روانشناسی

با مدیریت حسین دانش آموز - روانشناس بالینی

انسان تنها موجودی است که نه‌تنها هست، بلکه هستی او با آگاهی از کیستی و چیستی همراه است. این آگاهی، پرسشی را که او چه کسی است و یا چه‌چیزی می‌تواند بشود را نیز دربرمی‌گیرد. اولیای دین از پیشگامان توجه‌بخشی به این نیاز بشری و آگاهی از معنای زندگی‌اند؛ که انسان پاسخ مناسبی به این پرسش‌های اساسی بیابد که از کجا آمده است، آمدنش به چه دلیل بوده و به کجا می‌رود.

اضطراب 

         اضطراب از مبارزه و نبرد شخصی یک فرد برای زنده و باقی ماندن ناشی می شود، که باید به عنوان یک بخش اجتناب ناپذیر وضعیت انسان تلقی شود(کوری،1990، به نقل از قنبری هاشم آبادی،1383). برای می (1977) و دیگر وجودگرایان، اضطراب مفهوم گسترده ای دارد. می[1] دو نوع اضطراب را مطرح  می کند: اضطراب بهنجار و اضطراب روان رنجورانه.

     مکتب‌ها، اندیشمندان و نویسندگان مختلف، خاستگاه اضطراب را به عوامل متفاوتی نسبت داده‌اند. اسلام، ضعف ایمان، دوری از منبع هستی‌بخش، یاد خدا و ازخودبیگانگی انسان را منشأ اضطراب و استرس معرفی می‌کنند. رویکرد وجودگرایی، در ساختاری پویشی شبیه روان‌تحلیل‌گری، خاستگاه اضطراب را مسائل هستی‌شناختی، نیازهای پاسداشت وجود خود و نگرانی‌‌های نهایی،  تشکیل‌دهندة روان‌پویه‌‌های وجودی، چون مرگ، تنهایی و بی‌معنایی می‌داند که اضطراب را فرامی‌خوانند. از نظر هر دو نظام، روان‌تحلیل‌گری و روان‌درمانی وجودی اضطراب باعث شکل‌گیری آسیب‌های روانی می‌شو( نور علیزاده و جان بزرگی ، 1389).

مفهوم اضطراب وجودی          

  یکی از زیر مجموعه های مهم اضطراب بهنجار که بسیار مورد توجه روان درمانگران وجودی است،اضطراب وجودی[2] می باشد. با این که این اضطراب دارای تظاهرات جسمی است ولی از وجود ریشه می گیرد. انسان ها باید با دنیای اطراف خویش مواجه شوند، نیروهای پیش بینی نشده را تحمل بکنند و به طور کلی جای خود را در دنیا بیابند(شارف[3]، 1381).

     اندیشه اضطراب وجودی از فلسفه وجودگرایی بویژه آراء کیرکگارد و نیچه در قرن نوزدهم ریشه گرفته است. در اواخر دهه 1950 تفکر وجودگرایی بواسطه کارهای رولومی در روانشناسی قوت گرفت و نقش اضطراب وجودی را بعنوان یک مولفه مهم در سلامت روان برجسته نمود. اضطراب وجودی زمانی ایجاد می شود که افراد عمیقاً وجودشان را مورد تامل قرار دهند. این تامل منجر به افکار و احساسات مرتبط با آزادی و مسئولیت پذیری می گردد و آن نیز فرد را مجبور به جستجوی معنا در زندگی و زندگی اصیل مطابق هدف مذکور می نماید. اضطراب وجودی همچنین می تواند منجر به حسی از بیگانگی و انزوا در افراد گردد و آگاهی از نیستی را برجسته نماید.

     به عقیده گود ( 1974) اضطراب وجودی از ناامیدی، بیگانگی و احساس پوچی نشأت می گیرد(به نقل از محمد زاده و جمهری، 1395).

       اضطراب وجودی ، می تواند محرکی برای رشد فعالیت های ما باشد تا به طور افزایشی از آزادی مان و پیامدهای پذیرش یا رد آن آزادی آگاه شویم. در حقیقت زمانی که تصمیم  می گیریم تا برای ترمیم و بازسازی زندگی مان در گیر شویم، اضطراب همراه با آن می تواند علامتی باشد که نشان گر آمادگی ما برای تغییر شخصی است. اگر ما بیاموزیم تا به پیام های هوشمندانه اضطراب گوش فرا دهیم می توانیم گام های ضروری را برای تغییر صحیح زندگی مان برداریم(کوری،1990 به نقل از قنبری هاشم آبادی،1383).       

      بر طبق نظر می (1981، به نقل از کوری،1990) آزادی و اضطراب دو روی یک سکه هستند، اضطراب هیجان همراه با تولید یک عقیده جدید است. بنابراین هنگامی که ما از آزادی خود برای حرکت از یک امر شناخته شده به سمت یک امر ناشناخته استفاده می کنیم اضطراب ایجاد می شود. صرف نظر از ترس، بسیاری از ما می کوشیم تا از رفتن به سمت موفعیت های  نا شناخته اجتناب کنیم، همان طوری که می،  نیز تاکید کرده است ما فقط با از دست کشیدن از آزادی مان می توانیم از اضطراب فرار کنیم؟( به نقل از قنبری هاشم آبادی،1383).

        روبرویی با اضطراب وجودی مستلزم نگریستن به زندگی به عنوان یک پیشرفت می باشد تا این که بخواهیم پشت امنیتی که به نظر می رسد محافظت کننده باشد مخفی شویم. اضطراب می تواند به سمت انرژی مورد نیاز برای تجربه کردن خطر و رفتار جدید تبدیل شود. هم زمان با افزایش تجارب جدیدتر وجود و رضایت بخش، اضطراب نیز کاهش می یابد(کوری[4]، 1990 به نقل از قنبری هاشم آبادی،1383).

   کریکگارد  اضطراب وجودی را خاستگاه اولیة بیماری‌های روانی می‌دانست. پل تیلیش دربارة این نوع اضطراب می‌گوید: «اضطراب آگاهی وجودی از نیستی است. رولو می نیز اضطراب را به‌صورت «تهدید وجود یا ارزش‌هایی که وجودمان با آنها شناخته می‌شود» تعریف می‌کند.  تیلیش اضطراب وجودی را بر اساس سه جهت تهدید وجود توسط نیستی، به سه نوع تقسیم می‌کند: الف) «اضطراب مرگ» یا سرنوشت، در تأیید خود وجودی انسان؛ ب) «اضطراب بی‌معنایی» یا پوچی، در تأیید خودِ معنوی؛ و ج) «اضطراب محکومیت» یا گناه، در تأیید خودِ اخلاقی.

     پژوهش‌های تجربی نیز ارتباط معنادار اضطراب وجودی با بیماری‌های روانی، و معناداری زندگی با سلامت روانی را تأیید ‌کرده‌اند. استرجن و حاملی[5] در پژوهش‌های خود، بین اضطراب وجودی و رگة اضطرابی [6]رابطة معنادار یافتند. در پژوهش هالت[7]، بین سطح اضطراب وجودی بالا و افسردگی بالا، پیگردی اهداف معرفتی [8] بالا و هدفمندی در زندگی[9] پایین، همبستگی معناداری وجود داشت. ومز و همکارانش در دو نمونة پژوهشی نتیجه‌گیری کردند که اضطراب وجودی و نشانگان اضطراب با افسردگی رابطة مستقیمی دارند.  برمن و همکارانش نیز در پژوهش خود ارتباط معکوس اضطراب وجودی و سلامت روانی را یافتند.  پژوهش گستردة ماسکرو در یک نمونة نفری، با به‌کارگیری انواع مختلف آزمون‌های روان‌شناختی نشان داد که به‌کارگیری معنا تأثیر یک ‌سویه بر افسردگی دارد؛ بدین صورت که معناداری کاهش‌یافته، به افزایش نشانگان افسردگی می‌‌انجامد؛ همچنین افراد دارای سطح معنای ‌وجودی کم، بیشتر از افراد دارای سطح معنای افزوده، نشانگان بیشتر افسردگی را در پاسخ به میزان استرس زیاد، تجربه می‌کنند( به نقل از نور علیزاده و جان بزرگی ، 1389).

     پژوهش برمن و همکاران ( 2006)، نشان داد که اضطراب وجودی در نوجوانان شایع بوده و همچنین با بحران هویت نوجوانی ارتباط دارد که با عالئم اختالالت روانی مانند اختالل افسردگی و اضطراب همراهی دارد. مرعشی ( 1390 )، نشان داد که آموزش هوش معنوی موجب بهبود در همه مولفه های بهزیستی فاعلی، افزایش هوش معنوی و کاهش اضطراب وجودی می شود. غباری، حدادی کوهسار و سروش (1390 )، نیز چنین یافتند که هر چه دلبستگی ایمن به خدا بیشتر باشد اضطراب وجودی افراد کمتر است. نورعلی زاده و جانبزرگی (1389)، نشان دادند که تحصیلات سهم زیادی در کاهش اضطراب، به ویژه اضطراب وجودی دارد. معینی(1389)، در یک بررسی نتیجه گرفت که آموزش هوش معنوی به کاهش اضطراب وجودی می انجامد. در این مطالعه چنین بدست آمد که افراد مذهبی کمتر از اضطراب وجودی رنج می برند و در مقابل بزهکاران بیش تر به این نوع اضطراب مبتلا هستند.

    برخی از پژوهش ها ارتباط معکوس اضطراب وجودی را با پایبندی های دینی درونی نشان می دهند. لازم به توضیح است که آلپورت و راس ( 1967 )، تدین را به دو نوع تدین بیرونی و درونی تقسیم کردند که اولی به پایبندی های دینی با انگیزه های ( مانند اجبار، موقعیت اجتماعی، سود مالی و ...) و دومی به پایندی های دینی با انگیزه های درونی (در اثر درک اهمیت دین و معنویت) اشاره دارد. پژوهش ها بین تدین بیرونی با اضطراب اضطراب مرگ همبستگی مثبت ( انس و باند[10]، 2007، به نقل از هنری[11] ، 2010) باتسون، شونراد و ونتیس[12] (1993، به نقل از کسبیر[13]، 2009) نیز نشان دادند که اعتقادات دینی درونی با اضطراب وجودی کمتر و بهزیستی وجودی بیش تری همراه هستند.بررسی های (جوناس و فیشر[14]، به نقل از کسبیر، 2009) هم نشان می دهد افرادی که تدین درونی دارند با بروز نشانه های مرگ کمتر دچار افکار مرگ می شوند. همچنین پژوهش استرجن و هاملی[15] ( به نقل از اشریو، نیجر و آدلشتاین[16]، 2004 )  نشان داد که جهت گیری مذهبی درونی بر کاهش اضطراب وجودی و رگه اضطرابی تاثیر دارد( به نقل از شفیع زاده و مهرابی زاده، 1394).



[1] May

[2] Existential anxiety

[3] Sharf

[4] Curry٫ L.A

[5] Sturgeon, R. S., & Hamley, R. W

[6]  AT

[7] Hullett, Michael

[8] SONG

[9] PIL

[10] Ens & Bond

[11] Henrie

[12] Botson, Schoenrade, & Vehtis

[13] Kesebir

[14] Jonas & Fisher

[15] Sturgeon & Hamby

[16] Shreve –Neiger & Edelstein

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی