با بررسی تعاریفی که ازمعنا درمانی ارائه شد این نکته به دست مـیآید کـه«هدفمندی زندگی»جزء مشترک و مورد قبول این تعاریف اسـت و اخـتلاف تـعاریف،در تـفسیر هـدفمندی و تبیین اقسام هـدف اسـت. با تکیه بر این مطلب و با تدبری گذرا در قرآن و روایات در مییابیم که گزاف نیست بگوییم قرآن در آیات اعتقادی،کتاب تـبیین اصـل مـعناداری زندگی و در آیات احکام و اخلاقی راه و روش زندگی معنادار اسـت.
1 - معنی زندگی چیست؟
براساس مـطالب بـالا و بـا تـدبری دیـگر در قرآن به روشنی بدست میآوریم که قرآن:
الف-در آیات متعددی اصل معناداری یا هدفمندی زندگی را به طرق مختلف بیان و نفی آن را نکوهش و آن را گناهی بزرگ قلمداد مینماید همچون:
1- " ربنا ما خلقت هـذا باطلا " [1]
2 – " و ما خلقنا السموات و الارض و ما بینهما باطلا،ذلک ظن الذین کفروا فویل للذین کفروا من النار" [2]
3 – " ما خلقنا السموات و الارض و ما بینهما لا عبین،لواردنا ان نتخذ لهوا لا تخذناه من لدنا انا کنا فاعلین..." [3]
4 – " و ما خلقنا السموات و الارض و مـا بـینهما لا عبین ما خلقنا هما الا بالحق و لکن اکثر الناس لا یعلمون"[4]
5 – " ایحسب الانسان ان یترک سدی " [5]
ب-در آیات متعددی با یک دستهبندی توصیفی-تجویزی،سه معنی(یا هدف)برای زندگی مردم بیان مینماید که تفاوت این سه معنا در نگاه به آغـاز و انـجام این زندگی و زیستن بر اساس این آغاز و انجام میباشد:
1 - زندگی کردن با معنائی که از تولد انسان شروع میشود و به مرگ خاتمه مییابد.
2 - زندگی با معنائی که از قبل از تـولد شـروع و به عدم گرفتار آمدن در عـذاب الهـی یا ورود به بهشت الهی میانجامد.
3 - زندگی با معنائی که از قبل از تولد شروع میشود و به مقام قرب الهی ختم میانجامد.
ج- قرآن زندگی به معنای اول را واقعیت بسیاری از مردم میداند و ایـن تـعریف از زندگی را سخت نکوهش مـینماید و زنـدگی به معنای دوم را در مقایسه با معنای اول میستاید ولی در مقایسه با معنای سوم شرک و ضلالت معرفی مینماید.
با تامل در این سه معنای زندگی از نگاه قرآن،درمییابیم که وجه اشتراک زندگی با معنای اول و دوم در نگاه تجارت مدارانه انسان بـه زندگی اسـت. بدین معنا که گروه اول نقد،تجارت میکنند و گروه دوم-خواه گزیزندگان از جهنم و خواه طالبان بهشت-نسیه تجارت میکنند با این توضیح که گروه اول برای رسیدن به لذات دنیوی بهای آن را به هر شکل ممکن پرداخته و کـالای خـود را همینجا نـقد میطلبند اما گروه دوم بهای دفع رنج عذاب و جلب لذت بهشت را که انجام فرمانهای الهی و ترک نواهی است اینجا مـیپردازند ولی کالای خود را در سرائی دیگر میطلبند. این گروه از آن رو که به معامله نسیه خـداوند بـا خـود ایمان دارند مورد ستایش خداوند هستند ولی از آن رو که به خاطر ترس از عذاب و یا شوق بهشت کار مـیکنند مـشرکند و در ضلالت و این معنائی است بس دقیق. اما گروه سوم که هر آنچه میکنند و از هـرچه اجـتناب مـیورزند به شوق همنشینی با خدا و وصول به مقام قرب است هم در این جهان با لذت انس زندگی خوشی دارند و هم به شوق وصل به مراتبی بالاتر از انس در این دنـیا تلاش بیشتری میکنند. براساس ایـن نـگرش سهبخشی به زندگی،قرآن ویژگیهای گروه اول را توصیف و ویژگیهای گروه دوم و سوم را هم توصیف و هم تجویز مینماید از تامل در ویژگیهای زندگی انسانها با سه معنای مورد اشاره درمییابیم که پوچ انگاشتن زندگی با هر نگاهی خود نـگاهی پوچ است و معناداری زندگی مقولهای دارای مراتب است که از آن به هدفمندی سفیهانه،عقلانی و عقلائی تعبیر مینمائیم.
از دیدگاه قرآن کریم زندگی دارای مراتبی است که امکان دستیابی به آن در اختیار انسان گذاشته شده است. کانونیترین مفهوم زندگی در قرآن واژه «حیات» است کـه با دیگر میدانهای معناشناختی این واژه ارتباط معنادار برقرار میکند. حیات، گاهی مقابل عدم و نیستی قرار میگیرد که با واژههایی مانند«انشاء»و«خلق»بیان میشود. همچنین حیاتبخشی همه چیز از آب و زنده شدن زمین با باران و در دامنه حیات طبیعی مـطرح مـیشود و گاهی مقابل موت است که خود مرحلهای از زندگی است. این موت گاهی مرگ جسمی و طبیعی است و گاهی مرگ درونی و ادراکات است.
حیات نیز دارای مراتبی است:
1 - پایینترین مرتبه زندگی یا زندگی پست یا دمدستی اسـت کـه در آن هیچ انتخاب و رشدی نیست بلکه همان نقطه شروع است و این،تنها بهره کافران است که خود را از رشد محجوب کردهاند.
2 - آنان که با ایمان،یعنی پذیرش درونی و عمل صالح یعنی عمل بیرونی به اقتضای آن پذیرش،زندگی خـود را رقـم زدهـاند،به حیات طیبه میرسند
" من عمل صـالحا مـن ذکـر أو انثی فلنحیینه حیاه طیبه" [6]
رسیدن به این سطح برای کسانی میسر است که در انگیزه خود زندگی دیگر یا برتر یا بلندتر را انتخاب کنند.چرا که از دیـدگاه قـرآن آخـرت،جایگاه واقعی حیات است
" و ان الدار الآخره لهی الحیوان" [7]
این حیات کسبی است و بـا انـتخاب و تلاش حاصل میشود.برای همین برخی در آخرت زنده مبعوث میشوند،همچنین همنشینی معنادار حیات،موت و دوباره حیات در آیات متعدد قرآن نشانه متنوع بودن سـطح حـیاط آغـازین با حیات فرجامی از دیدگاه قرآن است. همچنین معنای زندگی در قرآن گسترده است و با تصور و گمان مردم همخوانی ندارد، برای همین در زبان قرآن ساختارشکنی و نـفی گـمان و بـا واژگانی مانند«و لا تحسبن» بیان میشود. در این رویکرد رزق گرفتن از جانب پروردگار باعث مـعناداری زنـدگیست حتی اگر در موت جسمی باشد و عدم این رزقگیری بیمعنایی زندگیست "اموات غیر احیا" [8] و این دو نوع زنـدگی از نـظر قـرآن یکی نیست. یعنی قرآن دست به ارزشگزاری گذاشته است. تلاش پیامآوران معنای زندگی رساندن بـشر بـه سـطح واقعی یا معنوی زندگی است.
3 - بالاترین مرتبه حیات بعد از رسیدن به بهرهمندی و رویت تجلی حیات،تحقق بـه اسـم«حی» خداوند اسـت که او محی و ممیت نیز هست. کسانی که به این مرتبه از معناداری برسند، خود زندگی بخشند(داستان عیسی و ابـراهیم). همنشینی دو اسـم حسنای«حی» و «قیوم» اوج معنابخشی زندگی است، قیام ترتب کامل آثار شی است و قیوم صیغه مبالغه قیام اسـت. «حی قـیوم» اوج اثرگذاری مـعنای حیات است"هو الحی الذی لا یموت" .
قرآن کریم به منظور دستیابی به خودشناسی و رشد شخصیت و ارتقای نفس انـسان بـه مدارج کمال انسانی، مناسبترین و بهترین راهی را که بتواند زمینهء خوشبختی دنیا و آخرت او را فراهم کند، به وی نشان داده است. در قـرآن کـریم آیـات بسیاری وجود دارد که فطرت وجودی انسان و حالات گوناگون روان او را متذکر شده و راههای تهذیب و تربیت و معالجهء روان انـسان را نـشان داده است و سؤالاتی که ریشه در درون ذات آدمی دارد و از اعماق وجود انسان سرچشمه گـرفته و اخـتصاص بـه قشر و گروه خاصی ندارد و در محدودهء زمان و مکان خاص هم قرار نمیگیرد، از قبیل اینکه: از کجا آمـدهام؟ برای چـه آمـدهام؟ به کجا میروم؟ چرا باید بروم؟ چه باید بکنم؟ سؤالاتی که معماهای وجود انسان هستند، را پاسـخ مـیدهد و همچنین برخی از آیات قرآنی حاوی دستورات و سفارشهایی در زمینههای متفاوت است که در آرامش روانی و روحی انسان تأثیر مثبت داشـته و مـوجب رفع اضطراب و نگرانیهای بشری شده و در نهایت او به تعادل میرساند (زارعی و عمرانی، 1388).
2. نگریستن به مسائل از دید بیمار
مسألهی دیـگری کـه دکتر فرانکل میگوید این است که روان درمـانگر مـیباید خـود را جای بیمار بگذارد و مسائل را از دید او ببیند. راستی چه کـسی مـیتواند بهتر از آفریننده جسم و جان انسان در دیدگان انسان بنشیند؟ اگر بنشیند دنیا را از دیدهی او بنگرد؟ همچنان کـه امـام باقر(ع)فرمود: "و لو أنّ الایهء إذا نزلت فـی قـوم ثم مـات أولئک القـوم مـاتت الایهء لما بقی من القرآن شـیء و لکـنّ القرآن یجری أوّله علی آخره مادامت السماوات و الأرض و لکلّ قوم ایهء یتلونها هم منها مـن خـیر أو شرّ"[9] اگر آیهای در مورد قومی نازل گـردد، سپس با هلاکت آن قوم نـیز حـیات خود را از دست بدهد، اثری از قرآن باقی نـخواهد مـاند، لکن اول قرآن به سوی آخر آن و آخر آن به سوی اول آن، تا همیشه و بدون توقف جـریان دارد و بـرای هر قومی در قرآن کریم آیـهای دربـاره امـور مربوط به خیر وشر و سـود و زیـان ایشان وجود که آن را تـلاوت مـیکنند و باید به آن دقت کنند.
جانب ایـن موضوع پر اهمّیت نیز در ویژگی فطری بودن دین نگاه داشته شده و این دین، به همین دلیل «قیم» نامیده شده است.
"فأقم وجهک للدّین حنیفا فطرت اللّه الّتی فطر النّاس علیها لا تبدیل لخلق اللّهـ ذلک الدّین القیم و لکنّ أکثر النّاس لا یعلمون" [10]
آری،از آنجا که هر سازندهای خود بیش از هر فرد دیگری به مختصات،ویژگیها و نیازهای آنچه ساخته است آگاه است لذا یقینا برنامه، نسخه و دستور العملهایی را هم که بـه آفریده خـویش تجویز و پیشنهاد میکند از تمامی نسخههای دیگر مفیدتر و موثرتر است. یگانه آفریدگار عالم و آدم، از آنجا که از آفرینش خود هدفی والا را دنبال میکند لذا به جهت هرچه بهتر و کاملتر رسیدن به آن هدف عال، مجموعه برنامههایی را از طریق بـرگزیدگان و پیـامبران خویش بر آفریدههایش عرضه کرده و نسخه نهایی و کمال یافته آنرا به عنوان آخرین کتاب انسان ساز و الهی به همراه آخرین رسول خویش حضرت محمد مـصطفی(ص)به تـمامی بشریت ارزانی داشته است تا بـا تـاسی و پیروی از آن به نهایت کمالیافتگی،عزت و آرامش دست یابند.
3. یافتن تدبیر الهی ورای رنج ها
موضوعی دیگر که فرانکل بر آن تأکید ورزیده، به رسمیت شناختن رنجها در زندگی و به تعبیر بهتر، تدّبر و وارسـی آنـچه در پشت رنجهای عجیب و گـوناگون نـهفته و یافتن تدبیر الهی در ورای آنهاست. دکتر فرانکل در این بخش راز ماندگاری و ایستادگی انسانها را در برابر تند باد حوادث همانا یافتن معنای زندگی میداند که لحظه به لحظه و به شکلی متفاوت بروز میکند. در اینجا باید بـگوئیم: چنین داروئی بـجز قرآن نیست که نه تنها برای همه انسانها بلکه برای تمامی ملتها و شرایط ایشان دارای معنا و پیام زندگی است. این چیزی است که از جامعیت قرآن ناشی می گردد که اگر فرهنگ قرآنی در جامعه تـرویج گـردد،قرآن کریم خـواهد توانست در هر زمان و مکان برای همه انسانها و همه لحظههای زندگی آنان«حقیقت معنی زندگی»را که دلیل وجود و مـاندگاری هر انسان و مایه امید اوست،تبیین نماید.
برای تبین این مسئله از دیدگاه قرآن نیازمند چـند مـقدمه میباشیم:
مقدمه اول: قـرآن درباره نظام هستی چنین میگوید:تمام اشیاء را خداوند آفرید و چیزی نیست که از قلمرو آفرینش خداوند خارج باشد، "اللّه...خالق کل شیء"[11] و نـیز قرآن میفرماید: هرچه را که خداوند آفرید با تمام جهازهای لازم و سودمند تکاملی او را مجهز کرد " و خلق کل شـیء فـقدره تقدیرا"[12]و همچنین هرچه را که آفرید بعد از تجهیز و تکمیل داخلی آن را به هدف معین هدایت کرد "ربنا الذی اعطی کـل شیء خلقه ثم هدی"[13] سپس درباره مجموع جریان آفرینش و تجهیز نظام داخلی و هـدایت نظام غایی چنین مـیگوید: خداوند هـرچه را آفرید زیبا و نیکو آفرید یعنی نقص و عیبی در جهان هستی نخواهد بود و نظامی بهتر از نظام موجود ممکن نمی باشد " الذی احسن کل شیء خلقه"[14] نتیجه آنکه از نظر قرآن کریم تمام اشیاء جهان را خدا آفرید و هـرچه را که آفرید نیکو و زیبا آفرید.پس تمام اشیاء جهان آفرینش به زیباترین وجه ممکن آفریده شده اند و هیچ نقص و عیبی را بدان راه نیست.
مقدمه دوم: ما با مطالعه اوراق کتاب تکوین(عالم وجود) به این حقیقت پی میبریم که نظام هستی نظامی واحـد اسـت به گونهای که تمام سطور این کتاب واحد به قلم یک نویسنده و صاحب اثر ترسیم گشته است همچنین قوانین و سنتهای حاکم بر موجودات کلی و جامع میباشد. این وحد نظام و کلیت و جامعیّت سنتهای حـاکم بـر آن ما را به دو حقیقت راهنمایی میکند؛اولا نمیباشد برای عالم مگر خالقی یکتا ثانیا نمیباشد برای عالم مگر مدبری واحد.و این دو امر را به زیبایی و وضوح در قرآن کریم مشاهده میکنیم"الا له الخلق و الامر تبارک اللّه رب العالمین"[15] آگاه باشید که آفـرینش و تـدبیر جهان از آن او و به فرمان اوست پربرکت(و زوال ناپذیر) است خداوندی که پروردگار جهانیان است. و امام صادق(ع)میفرماید: انتظام مخلوقات و جریان کشتیها در دریا و اختلاف شب و روز و خورشید و ماه دلالت میکند بر هماهنگی تدبیر و هماهنگی تدبیر دلالت میکند بـر وحـدت و یـکتایی مدبّر.
مقدمه سوم: آن خدایی که هم خـالق مـاست و هـم تدبیر کننده امور ما براساس حکمت بالغ اش و علم نامحدود و بینهایتش و قدرت بیحدش نظام هستی را به گونهای آفریده و شئون آنرا تدبیر مینماید که هـیچگونه نـقص و نـارسایی در آن راه ندارد چرا که نارسیای در معلول و نقص تکوینی در اثـر،نشانه ضـعف در فاعلیت است(آنچنان که در مقدمه اول گذشت) وآفریدگار برعهده هر موجودی وظیفهای و نقشی نهاده که با توان و قابلیت آن سازگار باشد " لا یکلف اللّه نفسا الا وسعها"[16] خداوند تکلیف نـکند کـسی را جـز به قدر طاقت او. هر کدام از موجودات همچون ظروفی میباشند کـه قابلیت تحمل مقداری خاص از آب را دارا هستند. منظور از ظرف،قابلیت وجودی موجودات است و منظور از آب،وجود و هستی است که خداوند به موجودات اعـطاء مـیکند.و ایـن حقیقت ژرف را در علم عرفان به صورتآیت و نشانه مطرح میکنند که هر موجودی نـشانه و آیـتی است که به قدر وسعش نور جمال و جلال حضرت حق را منعکس میسازد.جهان آئینه و مرآت حق اسـت و در تـمام جـهات و حالات خود حضرت حق را نشان میدهد.
مقدمه چهارم: عامل اصلی شبهات و ابهامات این است کـه از دیـدگاه مـحدود و زمینی به نظام هستی بنگریم و لذا در سایه این نگرش قیاسی به بنبست میرسیم، زشتی و زیبایی-سختی و آسـایش-فقر و ثـروت-مفید و مـضر-تقدم و تأخر و دهها امور مشابه آن حاصل قیاس و سنجش زمینی و محدود ما انسانهاست در حالیکه چه بسیار امـور قـیاسی که هیچ ارزش و مکانتی در کلیّت نظام هستی ندارند. برای کودکی که در باغی مشغول بازی است گـل زیـبا و لطـیف است ولی خار و تنه درخت و سنگ سخت است و تیز و با صلابت و ناپسند و بیفایده چون آنـها را در عـرض هم قرار داده و مقایسه مینماید و لکن از دیدگاه یک باغبان آگاه و انسان حکیم خار و گـل و تـنه و سـاقه و ریشه مکمل یکدیگرند و اگر ساقه و سختی آن نباشد لطافت غنچهها و طراوت شکوفههای درخت میسر نیست. از دیدگاه مـا پرنـدگان زیبا و پسندیدهاند و لکن مار و عقرب حیواات وحشی ناپسندند و مضر در حالیکه میزان مـقایسه مـا و انـدیشه و تفکرات ماست و این میزان خود مهرهای است در کنار دیگران مهرههای عالم هستی. نظام وجود معلول مشیت خـدای حکیم و عـلیم اسـت و نظرات و برداشتهای ما نقشی در تدبیر خداوند ندارد.
با در نظر گرفتن مطالب گذشته وقتی ظـروف مـتفاوت قابلیت انسانها را مشاهده میکنیم اولین پرسش در ذهن ما که حاصل مقایسه ضروف است این میباشد که چرا ایـن شـخص اینگونه است و دیگری به گونهای دیگر؟چرا این فرد در رنج است و دیگری در آرامـش؟چرا ایـن انسان مریض است و آن دیگری سالم؟و مسلما فرد مـریض نـمیتواند هـمچون انسان سالم و تندرست تکالیف خویش را انجام دهد و روشـن اسـت که فقیر همچون مرفه نمیباشد. در حالیکه آفریدگار نخواسته که فقیر همچون غنی باشد یـا مـریض و معلول جسمانی همچون سالم و تـندرست مـسیر زندگی را طی نـماید بـلکه از هـر شخص(ظرف وجودی خاص) مطابق با قابلیت و تـوان و اسـتعداد او مسئولیت خواسته شده است (هر که بامش بیش برفش بیشتر) و خداوند از همه نخواسته کـه در کـمالات و ارزشها مساوی باشند چون ظروف مـتفاوت است. اما همه باید در مـدت عـمر خویش ظروف قابلیت خویشتن را مملو از کـمالات و تـقوای الهی نمایند. به عبارت دیگر در نمایشنامه زندگی فردی در نقش پادشاه است و دیگری در نقش خـدمتگزار و سـومی در نقش کارگر و کشاورز و هنر ایـن افراد در ایـن نـیست که مرتب خـود را بـا دیگران مقایسه نموده و غـصه نـقش دیگری را داشته باشند بلکه هنر زندگی ایفای نقش خویشتن است و هیچگاه بعد از اتمام نمایشنامه زندگی پاداش و عـقاب بـراساس مقام ارزشی نقشها محاسبه نمیگردد بلکه هـمه تـشویقها و توبیخها بـرحسب هـنرمندی و جـدیت ایفای نقش هر فـرد است" الا تزر وازرهء وز أخری و ان لیس للانسان الا ما سعی "[17] هیچکس بار گناه دیگری را بر دوش نمیگیرد و اینکه برای انسان بـهرهای جـز سعی و کوشش او نیست.
حال با در نظر گـرفتن مـقدمات ذکـر شـده ایـنکه چرا خداوند یـکی از مـعلول و دیگری را سالم کسی را سیاه و دیگری را سفید فردی را در سختی و فقر و یکی را در آسایش و رفاه آفریده به حکمت بالغهاش برمیگردد چـون در نـمایشنامه هـستی کارگردان خیبر و علیم اوست و خدای خالق همان خـدای مـدبر اسـت. اما بـه قـدر وسـعت وجودی هر کس از وی توقع بندگی دارد و خداوند به اسرار همگان آشناست. ذکر یک نکته در اینجا حائر اهمیت است و آن اینکه از دیدگاه یک نهال نورس و لطیف و روئیده در کنار چشمه آب که همواره ریـشه در آب دارد ممکن است زندگی و رشد یک درخت تناور بیابانی که بسا ماهها میگذرد و رنگ آب را نمیبیند قابل تحمل نباشد. اما باید این حقیقت ارزشمند را در نظام هستی مدنظر داشت که اگر برای درخت بـیابانی فـراق از آب مقدر گشته در مقابل، تحمل و صلابت و مقاومت نیز به آن اعطاء شده است(زارعی و عمرانی، 1388).
نظام هستی یک شاکله دقیق و نیکوست که یک ذره اختلال و ابهام در آن راه ندارد چرا که تمام عرصه هستی نقش زیبای آن نقاش علیم و حکیم اسـت کـه علمش نه تنها به ظواهر تعلق گرفته که از ژرفای امور نیز باخبر است "هو الاول و الآخر و الظاهر و الباطن و هو بکل شیء علیم"[18] اوست آغاز و انجام و پیدا و نهان و اوست بـه هـمه چیز دانا و قدرتش بیکرانه اسـت و حـکمتش بیمنتهاست.
4. نحوه عملکرد معنادرمانی
این سخن در معنا درمانی و مقام فرضیه و نظر، سخنیزیبنده و ارزشمند است و آنچه مهم است، امکان وقوع آن در عالم خارج و توفیق معنی درمانگر و وسعت میدان عمل او در اجـرای ایـن روش بر طیف افراد اسـت. از نـظر ما آنچه جای هیچ شک و شبههای ندارد، عملکرد و اثری است که قرآن کریم در این زمینه و در مورد همه انسانها، به نحو احسن و اکمل دارد. قرآن کریم به دلیل جامعیت و«نور» بودن خود، راه حلّ مشکلات را برابر دیدگان طـالب نـور و در حیطه دید خودآگاه وی قرار میدهد. حقیقتی که به گویاترین شکل،درایه ذیل و ایات دیگر آمده است:
"أو من کان میتا فأحییناه و جعلنا له نورا یمشی به فی النّاس کمن مثله فی الظّلمات لیس بخارج منها کذلک زیـن للکـافرین ما کـانوا یعملون" [19]
قرآن عمل روشنگرانه خود مبنی بر عرضه حقایق را به انجام مـیرساند و تـنها وظیفه جوینده حق،همانا گشودن دیده و دل خود در برابر این کتاب آسمانی است و به راسـتی چه چـیزی بـهتر از قرآن کریم میتواند این علم وسیع و فضل عظیم الهی را به میدان دید بیمار ببخشد و«اصر»و«اغلال»را از دسـت و پای دیده و خرد وی بگشاید تا جایی که«معنی»و «ارزشها»در حیطه دید خودآگاه او قرار گیرد.
قرآن کتابی است نازل شـده از سوی خدا برای هـدایت و تـزکیهء انسانها به هدف شفای روانی آنان تا وسیلهء وجدانی سالم به نفسی مطمئن نائل آمده بسویش بازگردند. اما قرآن برای به عمل درآوردن سعادت انسانها روش و ترتیباتی خاص دارد. "یا أیّها النّاس قد جاءتکم مّوعظة مّن ربـّکم و شفاء لّما فی الصّدور و هدی و رحمهء لّلمؤمنین"[20] این مردم، اندرزی از سوی پروردگارتان برای شما آمده است؛ و درمانی برای آنچه در"صدر"(مجموعهء دستگاه روانی انسان)هاست؛ و هدایت و رحمتی است برای مؤمنان. این آیه روش و ترتیب به عمل درآوردن موعظه یا کـلام خـداوند برای سعادت بشر را معلوم میکند. در این آیه موعظه، شفا، هدایت و رحمت چهار مرحلهای هستند برای رسیدن به سعادتی که قرآن بیان میکند.
مرحلهء اول که رساندن پیام خدا است و آگاهی دادن-و یعلمهم الکتاب و الحکمه(تعلیم کـتاب و عـلم و تعقل برای رسیدن به حق)-به انسان از طبیعت خود و چگونگی خلقتش و شناساندن مجموعهای که انسان را میسازد و نشان داد حق و باطل میباشد. این مرحله، مرحلهء سرنوشت سازی است.کافران و ظالمان و متکبران و... از این مرحله عبور نمیکنند. همانان هستند کـه در اثر خودسانسوری"گوشهایشان نـمیشنوند و یا چشمهایشان نمیبینند"و علی سمعهم و علی أبصارهم غشاؤه" و یا "مهر بر وجدانهای" آنان گذاشته شده است "ختم اللّه علی قلوبهم". با این وجود مؤمنین هم میتوانند در این مرحله ماندگار شوند و از آن عبور نکنند. رایجترین علت آن نرسیدن تمامی پیـام قـرآن به آنان است و بدتر از آن، رسیدن ضـد پیـام خداوند و بنام وحی، به آنان میباشد.
مشکلترین مراحل شاید مرحلهء دوم،یعنی شفا باشد که یکی از دو هدف اصلی نزول قرآن می باشد. در این مرحله پس از اینکه انـسان بـه تـعاریف و مفاهیم خوبیها و بدیها و خوشبختی و بدبختی و سعادت و شقاوت، حق و بـاطل واقـف شد، قرآن برای انسانها دستوراتی صادر فرموده و پیشنهاداتی ارائه داده است که با عمل به آنها، انسان میتواند کاستیها و سیئات(امراض)خود را سالم کرده و شـفا یابد.
مرحلهء سـوم بـعد از به دست آوردن سلامتی نسبی،هدایت است.بعد از مرحلهء دوم(شاید لازم به ذکر باشد کـه از مرحلهء اول تا مرحلهء سوم،مراحل همراه و هماهنگ انجام شده و تا کمال ادامه می یابند)که انسان واقف به خوبیها و بدیها و راسـت راه و کـژراهی شـد و آمادگی بیشتری برای طی مراحل شفا و دوری جستن از بیماریها را پیدا کرد،با تمرینات و مـمارست بـه کمک دستورات قرآنی محیط و مسیر سالمی را برای زندگی خویش آماده میکند.
مرحلهء آخر، مرحلهء رحمت است که امری است مـربوط بـه خـداوند و امتیازی است که او جدای از خلقت انسان برای او در نظر گرفته و رحمت بر بـندگان را بـرای خـود واجب گردانیده است قل للّه کتب علی نفسه الرّحمه و آن اختصاص دارد به کسی که مراحل سهگانه را بـا جـدیت و ایـمان انجام داده است،در این صورت خداوند کاستیها و یا اعمال نامطلوب و خلاف غیر قابل جبران که احـیانا عـلیرغم جدیت و کوششی که به عمل آورده است برجاماندهاند را با رحمت خویش جبران میکند.شاید ایـن مـرحله بـرای جلوگیری از ناامیدی(که خود یکی از بیماریهای روانی انسان به شمار میآید)که در اثر ناتوانی از جبران جبراننشدنی بـه انـسان دست میدهد بوده باشد(زارعی و عمرانی، 1388).
5. نتیجه گیری
از مطالب فـوق نتـیجه میگیریم که قرآن بر آرزوی دیرینه بشر که زندگی در اجتماع نورانی و به دور از آفتها و بیماریهای جهل، نفاق، خودپرستی، استکبار، عهدشکنی، محرومیت، و فقر و...، مهر تایید میزند و آن را دستیافتنی میشمارد و به همین دلیل بخشی از اهداف انبیاء قرار می گیرد.
آنچه در چـارچوب کـلی نظریه فرانکل قرار دارد و به مقدار زیادی تجربی و پذیرفتنی است و آنچه او با تلفیق اندیشه و تجربه بالینی و مطالعه مذهب به دست آورده میتوان جزء پیشرفته ترین دیـدگاههای رایـج روانشناختی و روان درمان به حساب آورد، امـا بـا این حال، برخی از دیدگاههای او پذیرفتنی نیستند، اگرچه او نیز انتقاداتی به وجودگرای غیر مذهبی بویژه نظر سارتر دارد، ولی ما در اینجا صرف نظر از مبانی او در کلیاتی که نقل کردیم، مفردات نظریه او را مـیتوانیم از دیـدگاه اسلامی نیز قابل تـأیید بـدانیم. اما عمدهترین تفاوت دیدگاه او، با دیدگاه قرآن در این است که قرآن اگر سلامتی فرد و جامعه را به عنوان هدفی دنبال میکند، اما این هدف در راستای هدف بزرگتری قرار دارد که شخص در راه آن، حتی تـمام هـستی خود را-اگر لازم باشد-فدا میکند و آن بینایی و سلامتی در آخرت است، یعنی رستگاری جاویدان.
دیگر تفاوت اساسی نظر اسلام و قرآن با نظریه فرانکل در این است که فرانکل میخواهد به عنوان یک روانکاو، بیماران روانی را درمان کند و جلو بـیماریهای روانـی را بگیرد بـه هرگونه و با هر نوع معنییابی پذیرفتنی برای فرد، اگرچه سرانجام، نادرست، اما قرآن میخواهد شخص معنای هستی و زندگی خود را بیابد، همان را کـه در واقع هست، نه فریبها را...
به این ترتیب هدف قرآن باز گردانیدن انسان بـه فـطرت پاک و بـرگردانیدن قوانین ناقص بشری به قانون الهی است، و لذا قرآن، کتاب آموزش نظریهای نیست که در تلاش چیره شدن بر طبیعت بوسیله انـدیشه و نـظر باشد و زمینه را برای غلبه روح بر ماده فراهم کند. بلکه تلاش قرآن در آن است که ایمان را بـر اساس هـماهنگی مـیان محسوسات و معقولات بنا کند، به گونهای که انسان با داشتن ایمان تنها در جهان غیب به سـر نبرد و همه زندگیش را هم در جهان خالص ماده نگذراند، بلکه در زندگی میان نیروها و طبیعتها تعادل ایـجاد کند،و معنویت را در همه جـای زنـدگی مادی فراهم گرداند(زارعی و عمرانی، 1388).
[1] آل عمران- 19
[2] عراف- 173
[3] انبیاء - 16
[4] دخان - 37
[5] قیامت - 36
[6] نحل - 97
[7] روم - 64
[8] نحل - 21
[9] مجلسی 1403
[10] روم 30
[11] انعام - 120
[12] فرقان - 2
[13] طه - 50
[14] سجده - 7
[15] اعراف - 54
[16] بقره - 286
[17] نجم - 38
[18] حدید – 3
[19] انعام - 122
[20] یونس - 57